همهی حیوانات مزرعه او را دوست داشتند. پشکها او را میلیسیدند و روی شانههایش بالا میشدند. پرندههای کوچک میپریدند و میآمدند روی سرش و گوشهایش را میخاراندند. بقهها هم به پاهایش میچسبیدند و آواز میخواندند. دور سرش همهی زنبورها پرواز میکردند و برای او شعر میخواندند و در هوا رقص میکردند. او یک سگ پاکوتاهِ کوچک بود که وقتی عوعو میکرد، میگفت:
ـ واق واق میو جیک قور ویزززززززز.
ادامه دارد…
[download id=”2175″]