فرحناز صفا
بود و نبود یک کله چراغک بود که سرش مانند یک چراغ روشنی میداد. او پسر بسیار باهوشی بود. پدر و مادرش از او خوب مواظبت میکردند. اما هیچ کسی خبر نداشت که در این دنیای بزرگ یک کله چراغک هم وجود دارد. چرا که پدر و مادرش هیچ وقت برای دیگران در مورد او چیزی نگفته بودند.
مادرش تمام کلکینهای اتاق کله چراغک را با پردههای ضخیم پوشانیده بود تا چشم کسی به او نیفتد و کسی متوجۀ نشود که کله چراغک از کودکان دیگر متفاوت تر است. پدر و مادر کله چراغک میترسیدند که همسایهها بر کودک آنها تمسخر کنند.
کله چراغک به مرور زمان آهستهآهسته ایستاد شدن و راه رفتن را یاد گرفت. کله چراغک وقتی چهارساله شد پدرش برای او «الف ب ت ث» را یاد داد و کله چراغک کم کم یاد گرفت که حروف را بشناسد و خواندن را یاد بگیرد.
به مرور زمان خواندن را یاد گرفت و پدرش برای او مجلهها و کتابهای کودکانه میآورد و او سرگرم خواندن آنها میشد.
با کلان شدن کله چراغک تشویش مادرش هم زیاد میشد.
یکروز پدر کله چراغک از همسرش پرسید: «چرا جگر خون استی؟»
مادرش گفت: «پسرک ما کم کم کلان میشود و دیگر نمیتوانیم او را در خانه پنهان کنیم.»
پدرش به فکر فرو رفت و گفت: « ها به خدا راست میگی. پس چه چاره کنیم؟»
آنها به فکر راه حل افتادند و بلاخره تصمیم گرفته شد که مادر کله چراغک یک کلاه سیاه برای او ببافد که روشنی سرش را بپوشاند.
مادر با یک کلوله نخ سیاه به بافتن یک کلاهگک مناسب برای پسرش شروع کرد.
وقتی کلاهگک بافته شد مادرش آن را به کله چراغک پوشاند و به او گفت: «بچیم هیچ وقت این کلاه را از سرت نکشی!»
کله چراغک گفت: «مادر جان چرا این کلاه را به سرم کنم؟»
مادر با مهربانی گفت: «بچیم به خاطر این که تو کلان میشی و کمکم باید از خانه بیرون بروی و رفیقک های خوب پیدا کنی.»
کله چراغک فهمید که بعد از این میتواند از خانه بیرون برود.
در بیرون از خانه بسیار زود رفیقک های خوب پیدا کرد. مروهگک، وحیدک، خرگوشک، پسرک عینکی و دیگران با او رفیق شدند.
کله چراغک هرروز با دوستانش بازی می کرد اما حرف مادرش را همیشه به یاد داشت که هیچ وقت کلاهگکش را از سرش دور نکند.
روزی از روزها که کله چراغک با رفیقکهایش در باغچۀ روبروی خانۀ شان توپبازی میکردند ناگهان…
خرگوشک که توپ را شوت کرد توپ آمد و به پیشانی کلهچراغک خورد، او را چیزی نشد اما کلاهگکش از سرش دور پرید و همه متوجۀ روشنایی سر او شدند.
رفیقک هایش اول حیران ماندند و بعد شروع کردند به خندیدند.
همه انگشت هایشان را به طرف کله چراغک گرفته بودند. او را به همدیگر نشان میدادند و بالایش میخندیدند.
کله چراغک بسیار ناامید شد و کلاهگکش را از زمین برداشت و گریه کنان به طرف خانه رفت.
مادرش وقتی دید که پسرش کلاهگکش را به دست گرفته و گریه کنان به سوی خانه میآید همه چیز را فهمید. بسیار جگرخون شد و او را به آغوش گرفت.
کله چراغک بعد از آن از خانه بیرون نرفت تا این که یک روز…
مروهگک به خانۀ شان آمد و گفت: «مه آمدیم که از کله چراغک معذرت بخایم!»
مادرش او را پیش کله چراغک برد و او همین که مروهگک را دید اول لبخند زد ولی دوباره به یاد روزی افتاد که رفیقکهایش بالایش خندیده بودند.
مروهگک پیش آمد و گفت: «لالا کلهچراغک، مه به خاطر او روز معذرت میخایم. مادرم برم گفت که دوستان آدم هرقدر که متفاوت باشن همو قدر خوب اس. مادرم گفت نباید بالای دوستک های ما به خاطر متفاوت بودن شان تمسخر کنیم.»
کله چراغک خوشحال شد و آنها باهم آشتی کردند. مروهگک وعده کرد که رفیقکهای دیگر شان را هم متوجه این گپ میسازد.
برفهای زمستان آب شدند و سال نو نزدیک شد.
شب سال نو مروهگک پیش مادر کله چراغک آمد و گفت: «خاله جان، امشب شب سال نو است. مه تمام رفیقکهای مه مهمان کدیم. لطفاً اجازه بته که کله چراغک هم امشب خانۀ ما بیاید.»
مادرش اجازه داد و کله چراغک با مروهگک رفت.
در خانۀ مروهگک شان بسیار جمع و جوش بود. تمام دوستان شان با لباس های رنگارنگ آمده بودند. مادر مروهگک سبزیپلو بسیار خوشمزه پخته بود.
وقت نان خوردن رسید و همه به دور میز غذاخوری جمع شدند.
در همین هنگام ناگهان برق رفت و همهگی پریشان شدند. هیچ کسی نمیتوانست در تاریکی غذا بخورد و همهگی از تاریکی بسیار میترسیدند.
در همین وقت کلهچراغک کلاهگکش را از سرش کشید و تمام خانه روشن شد.
تمام رفیقکهایش خوشحال شدند و همه آرزو کردند که کاش مانند کله چراغک میبودند.
آن شب همه با کله چراغک آشتی کردند، از او معذرت خواستند و بعد آن همیشه او را دوست داشتند.
کله چراغک دیگر هیچ وقت جگرخون نشد و هرروز با دوستانش در باغچۀ روبروی خانۀ شان توپ بازی میکرد.
(پایان)
این پست دارای 3 نظر است
چگونه میتوانم کتاب کله چراغک را در فایل پ د ف داونلود کنم؟
میخواهم بعد از داونلود کتاب را چاپ print کنم.
کار شما بسیار ستودنی و ارزشمند است. متشکرم!
بسیار قصه آموزنده بود یک جهان تشکر از سایت خوب تان موفق و سر بلند باشید به امید موفقیت های بیشتر تان.
چگونه میتوانم کتاب کله چراغک را در فایل پ د ف داونلود کنم؟