کتاب‌ها

دوستیِ روباه و لک‌لک

آورده‌اند که روباهی در نزدیکی دلدل‌زاری لانه داشت و در همان حدود، از شکار پرندگان و خزندگان امرار معاش می‌کرد. از قضا آن دلدل‌زار چراگاه لک‌لکی بود سالخورده و سخت هوشیار. روباه هر باری که این‌بر و آن‌بر گشت‌وگذار می‌کرد، لک‌لک را می‌دید که سر در مرداب فروبرده و از جیفه‌ی آبزی‌ها تغذیه می‌کند. لک‌لک زیرچشمی روباه را نگاه می‌کرد و از جانب او بیمی به دل راه نمی‌داد. مدتی بدین منوال گذشت‌ تا مؤالفتی میان آن‌ها به وجود آمد. روزی روباه لک‌لک را به مهمانی در خانه‌ی خویش دعوت

نمایش و دانلود کتاب

افسانۀ گیلگمیش

در گذشته‌های خیلی دور، آسمان و زمین باهم نزدیک بودند و از بالا کوه‌ها دست انسان‌ها به آسمان می‌رسید. خدایان و انسان‌ها در کنار هم می‌زیستند. خدایان در بلندای کوه‌ها و انسان‌ها در پایین کوه‌ها در دره‌ها کنار چشمه‌ها و رودخانه‌ها زندگی می‌کردند. هزاران سال پیش در شهری بنام اوروک که دیوارهای بلند داشت، پادشاهی جوان، تنومند، خودخواه و ستم‌گر زندگی می‌کرد. شیر و گاو وحشی نر را بدون نیزه و شمشیر شکار می‌نمود. همه را وادار کرده بود در خدمت او باشند، حتا دختران جوان را برای خدمت به

نمایش و دانلود کتاب

آسمان و توماس ادیسون

ناوقت شب بود. عوعو سگی از کوچه به گوش می‌رسید و هوای ملایم از لای پنجره نرم نرم داخل اتاق می‌ریخت و ‌پرده‌ها را آرام آرام تکان می‌داد. آسمان، دخترک خیالاتی، با چشمان بادامی، پوست گندمی، موهای فرفری‌ و همیشه متبسم و متفکر، روی بستر خوابش نشسته بود و به سفری که فردا پیش رو داشت، می‌اندیشید. او به دنیای خیالاتش غرق ‌شده بود. چشمانش راه کشیده بودند و در خیال، با دختر مامایش که هم‌سن و سالش بود، در قریه چکر می‌زد. خیال، دنیای او را رنگین ساخته بود.

نمایش و دانلود کتاب

باغ مهربانی

در زمان‌های قدیم، باغی بود که در آن شکار ممنوع بود. یعنی در آن باغ هیچ حیوانی حق نداشت حیوانی دیگر را شکار کند. به خاطر همین، آن باغ، «باغ مهربانی» نام داشت. باغ مهربانی در دامنه‌ی تپه‌ا‌ی سرسبز قرار داشت و جوی آبی نیز از میان آن می‌گذشت. پایین‌تر از باغ، ویرانه‌های یک شهر قدیمی بود. درون آن ویرانه‌ها، حیوانات موزی و بدی زندگی می‌کردند که جز کشتن و خوردن دیگر حیوانات، کار دیگری نداشتند. آن‌ها همیشه منتظر بودند که حیوانات باغ مهربانی اشتباهی از آن‌جا بیرون بیایند و

نمایش و دانلود کتاب

افسانه‌ی اَلمار یا دیو هفت دژ

ر زمان قدیم پادشاهی بود در کشور مهروسان،‌ نامش مهرآیین؛‌ او پادشاه بزرگی بود که از جالندر تا طبس و از آمو تا دریای هندوان فرمانش اجرا می‌شد. باری، مهرآیین به‌مرور به قلمرو خویش، غرض سرکشی از رعایا و شکار سفر می‌کرد. روزی هنگام شکار، آهویی از کنار او رَست و راه فرار در پیش گرفت. شاه در پی او تاخت. آهو راه‌های صعب کوهی را گزید که اسب را رفتن در آن راه دشوار چه، که ناممکن بود. هنگامی که شاه جلو اسب گردانید تا به مُعَسکر برگردد، نگاهش

نمایش و دانلود کتاب

قصه‌ی باغ ما

از پشت پنجره‌ی منزل دوم خانه به منظره‌ی باغ می‌دیدم و آن را رسامی می‌کردم. آفتاب می‌تابید اما سبزه‌های نورس و جوانه‌برگ‌های درختان، پس از باران دیشب، هنوز تر بودند. روزهای پایانی سال بود و یک دو هفته‌ای به نوروز مانده بود. دیدم که موتر کوچکی در برابر دروازه‌ی باغ‌مان توقف کرد و پدرم از آن پیاده شد. چند نهال را از موتر پایین آورد. با شتاب به کمک‌اش رفتم و با هم نهال‌ها را به داخل باغ آوردیم. ریشه‌ی نهال‌ها را با گل و خاک آغشته و در داخل

نمایش و دانلود کتاب

دوستیِ روباه و لک‌لک

آورده‌اند که روباهی در نزدیکی دلدل‌زاری لانه داشت و در همان حدود، از شکار پرندگان و خزندگان امرار معاش می‌کرد. از قضا آن دلدل‌زار چراگاه لک‌لکی بود سالخورده و سخت هوشیار. روباه هر باری که این‌بر و آن‌بر گشت‌وگذار می‌کرد، لک‌لک را می‌دید که سر در مرداب فروبرده و از جیفه‌ی آبزی‌ها تغذیه می‌کند. لک‌لک زیرچشمی روباه را نگاه می‌کرد و از جانب او بیمی به دل راه نمی‌داد. مدتی بدین منوال گذشت‌ تا مؤالفتی میان آن‌ها به وجود آمد. روزی روباه لک‌لک را به مهمانی در خانه‌ی خویش دعوت

نمایش و دانلود کتاب

افسانۀ گیلگمیش

در گذشته‌های خیلی دور، آسمان و زمین باهم نزدیک بودند و از بالا کوه‌ها دست انسان‌ها به آسمان می‌رسید. خدایان و انسان‌ها در کنار هم می‌زیستند. خدایان در بلندای کوه‌ها و انسان‌ها در پایین کوه‌ها در دره‌ها کنار چشمه‌ها و رودخانه‌ها زندگی می‌کردند. هزاران سال پیش در شهری بنام اوروک که دیوارهای بلند داشت، پادشاهی جوان، تنومند، خودخواه و ستم‌گر زندگی می‌کرد. شیر و گاو وحشی نر را بدون نیزه و شمشیر شکار می‌نمود. همه را وادار کرده بود در خدمت او باشند، حتا دختران جوان را برای خدمت به

نمایش و دانلود کتاب

آسمان و توماس ادیسون

ناوقت شب بود. عوعو سگی از کوچه به گوش می‌رسید و هوای ملایم از لای پنجره نرم نرم داخل اتاق می‌ریخت و ‌پرده‌ها را آرام آرام تکان می‌داد. آسمان، دخترک خیالاتی، با چشمان بادامی، پوست گندمی، موهای فرفری‌ و همیشه متبسم و متفکر، روی بستر خوابش نشسته بود و به سفری که فردا پیش رو داشت، می‌اندیشید. او به دنیای خیالاتش غرق ‌شده بود. چشمانش راه کشیده بودند و در خیال، با دختر مامایش که هم‌سن و سالش بود، در قریه چکر می‌زد. خیال، دنیای او را رنگین ساخته بود.

نمایش و دانلود کتاب

باغ مهربانی

در زمان‌های قدیم، باغی بود که در آن شکار ممنوع بود. یعنی در آن باغ هیچ حیوانی حق نداشت حیوانی دیگر را شکار کند. به خاطر همین، آن باغ، «باغ مهربانی» نام داشت. باغ مهربانی در دامنه‌ی تپه‌ا‌ی سرسبز قرار داشت و جوی آبی نیز از میان آن می‌گذشت. پایین‌تر از باغ، ویرانه‌های یک شهر قدیمی بود. درون آن ویرانه‌ها، حیوانات موزی و بدی زندگی می‌کردند که جز کشتن و خوردن دیگر حیوانات، کار دیگری نداشتند. آن‌ها همیشه منتظر بودند که حیوانات باغ مهربانی اشتباهی از آن‌جا بیرون بیایند و

نمایش و دانلود کتاب

افسانه‌ی اَلمار یا دیو هفت دژ

ر زمان قدیم پادشاهی بود در کشور مهروسان،‌ نامش مهرآیین؛‌ او پادشاه بزرگی بود که از جالندر تا طبس و از آمو تا دریای هندوان فرمانش اجرا می‌شد. باری، مهرآیین به‌مرور به قلمرو خویش، غرض سرکشی از رعایا و شکار سفر می‌کرد. روزی هنگام شکار، آهویی از کنار او رَست و راه فرار در پیش گرفت. شاه در پی او تاخت. آهو راه‌های صعب کوهی را گزید که اسب را رفتن در آن راه دشوار چه، که ناممکن بود. هنگامی که شاه جلو اسب گردانید تا به مُعَسکر برگردد، نگاهش

نمایش و دانلود کتاب

قصه‌ی باغ ما

از پشت پنجره‌ی منزل دوم خانه به منظره‌ی باغ می‌دیدم و آن را رسامی می‌کردم. آفتاب می‌تابید اما سبزه‌های نورس و جوانه‌برگ‌های درختان، پس از باران دیشب، هنوز تر بودند. روزهای پایانی سال بود و یک دو هفته‌ای به نوروز مانده بود. دیدم که موتر کوچکی در برابر دروازه‌ی باغ‌مان توقف کرد و پدرم از آن پیاده شد. چند نهال را از موتر پایین آورد. با شتاب به کمک‌اش رفتم و با هم نهال‌ها را به داخل باغ آوردیم. ریشه‌ی نهال‌ها را با گل و خاک آغشته و در داخل

نمایش و دانلود کتاب

ABOUT GAHWARA

Nurturing Children's Intellectual Development

We are a group of young translators, writers, poets and painters that have come together from all over the world to create an opportunity for our children that has been neglected for far too long. Children’s’ books are the foundation of every societies preliminary education means, one that provide not only the knowledge of this world but also how we should treat it and others that share the world with us.

کتاب‌های صوتی

گهواره در یوتیوب

گریس هاپر | قصه‌های شبانه برای کودکان شجاع | نوشته‌ی فرانسیسکا کاوالو و الینا فاویلی
فریدا کالو | قصه‌های شبانه برای کودکان شجاع | نوشته‌ی فرانسیسکا کاوالو و الینا فاویلی
فلورانس نایتینگل | قصه‌های شبانه برای کودکان شجاع | نوشته‌ی فرانسیسکا کاوالو و الینا فاویلی
فَدومو داییب | قصه‌های شبانه برای کودکان شجاع | نوشته‌ی فرانسیسکا کاوالو و الینا فاویلی
یوفروسینا کروز | قصه‌های شبانه برای کودکان شجاع | نوشته‌ی فرانسیسکا کاوالو و الینا فاویلی
الیزابت اول | قصه‌های شبانه برای کودکان شجاع | نوشته‌ی فرانسیسکا کاوالو و الینا فاویلی
کاکامراد قصه می‌گوید | قسمت سوم | نوشته‌ی ذبیح مهدی | صدای نیایش خطیبی
کاکامراد قصه می‌گوید | قسمت دوم | نوشته‌ی ذبیح مهدی | صدای نیایش خطیبی
کاکامراد قصه می‌گوید | قسمت اول | نوشته‌ی ذبیح مهدی | صدای نیایش خطیبی