ناوقت شب بود. عوعو سگی از کوچه به گوش میرسید و هوای ملایم از لای پنجره نرم نرم داخل اتاق میریخت و پردهها را آرام آرام تکان میداد. آسمان، دخترک خیالاتی، با چشمان بادامی، پوست گندمی، موهای فرفری و همیشه متبسم و متفکر، روی بستر خوابش نشسته بود و به سفری که فردا پیش رو داشت، میاندیشید. او به دنیای خیالاتش غرق شده بود. چشمانش راه کشیده بودند و در خیال، با دختر مامایش که همسن و سالش بود، در قریه چکر میزد. خیال، دنیای او را رنگین ساخته بود. وقتی او خودش را با دختر مامایش بر سر مزرعه و روی پلوانها و در کنار گلها و پروانهها و گنجشکها تصور میکرد، لذت میبرد و غرق در شادی و نشاط میشد.
آسمان و توماس ادیسون
- نویسنده: مطواع کبیر
- تصویرگر: نشمین ولدی
- ویراستار: سیامک هروی
- طراح و صفحهآرا: زهرا صالحنژاد
- نویسنده: مطواع کبیر
- تصویرگر: نشمین ولدی
- ویراستار: سیامک هروی
- طراح و صفحهآرا: زهرا صالحنژاد
- شابک: 978-1-304-54716-3
- شماره سریال: 1/71/94
- دستهبندی: مجموعهی داستانهای امروز
- صفحات: 72 صفحه