دوباره صبح شد. آفتاب همچون قاب طلایی، سرش را از پشت کوههای لاجوردی بلند کرد و طبیعت را روشنایی بخشید. نسیم خوشایندی میوزید. فکر میکردی همهجا را گلاب پاشیده اند. زمین و زمان بوی عطر میداد. پرندگان بر شاخههای بید لرزان و چنار چمان، آواز میخواندند و چهچه میزدند. دریا، آواز پرندگان را دوست داشت و هر روز با آواز آنها از خواب بیدار میشد.
وقتی روشنی از ورای پنجره به اتاق ریخت، دریا بیدار شد. لحاف سفیدرنگش را از سر دور کرد. به جسمش کششی داد، خمیازه کشید و تا چشمش به آفتاب افتاد، لبخندی بر روی لبانش گل کرد؛ انگار خبر خوشی برایش رسیده باشد، ذوقزده شد و آنگاه از بستر گرمش برخاست؛ به عجله کنار پنجره رفت و به درختان بید و چنار نگاه کرد. از دیدن درختان و پرندهها لذت میبرد که ناگهان پرندهای از میان شاخسار، جیرجیر کشید، معلق خورد و چرخیده و تابیده بر زمین افتاد.
گنجشککِ طلایی
- نویسنده: مطواع کبیر
- تصویرگر: الهام الهی
- ویراستار: سیامک هروی
- طراح و صفحهآرا: تقی وحید
- نویسنده: مطواع کبیر
- تصویرگر: الهام الهی
- ویراستار: سیامک هروی
- طراح و صفحهآرا: تقی وحید
- شابک: 978-9936-8077-7-8
- شماره سریال: 1/58/80
- دستهبندی: مجموعهی داستانهای امروز
- صفحات: 90 صفحه