پدرم در ماه حوتِ امسال کچالوهای قاش شده را در دل نمناک زمین ماند و پس از آن چند بیل خاک هم رویش ریخت. یادم است همان روزهایی بود که یخِ زمین تازه باز شده بود. مثل هر سال دیگر، دست آبلهپُرش را بالا برد و دعا کرد. او زیر لب از خدای آسمانها خواست سالِ پُر آب و زمین پُر برکت داشته باشیم:
پروردگارا، کاری کو که امسال از زمینایت حاصل پُربار بگیریم.
این هم یادم است که آنروز تب داشتم، فکر میکردم کومههایم سرخرنگ شده و دور و برِ چشمهایم از گرمی میسوزد. داغ بودم؛ درست مانند روزهایی که با مادرم در پختن کچالوی تنوری کمک میکردم. درحالی که خودم را محکم در میان پتوی پشم گوسپند پیچیده بودم، از ته دل آرزو کردم که آرزوهای پدرم برآورده شوند چون آرزوهای پدرم آرزوی مشترک من و مادرم هم بود….
کاکامراد قصه میگوید
- نویسنده: ذبیح مهدی
- تصویرگر: رستم رمضانُف
- ویراستار: نوید صدیقی
- طراح و صفحهآرا: تقی وحید
- نویسنده: ذبیح مهدی
- تصویرگر: رستم رمضانُف
- ویراستار: نوید صدیقی
- طراح و صفحهآرا: تقی وحید
- شابک: 978-1-312-15745-3
- شماره سریال: 1/67/90
- دستهبندی: مجموعهی داستانهای امروز
- صفحات: 36 صفحه
این پست دارای یک نظر است
سلام به وهریز و مکتب گهواره
من کودکان مهاجر افغان در یک شهر اندونیزی را از سال ۲۰۱۴ بدینسو بعنوان معلم داوطلب تدریس میکنم.
من این کودکان را در ۳ صنف هفتم/ هشتم/ و یازدهم تدریس میکنم.
مضامین که تدریس میکنم شامل زبان انگلیسی/ کامپیوتر/ ریاضی/ ساینس / و جغرافیه میباشد.
تمامی این کتابها به زبان انگلیسی نوشته شده و من میخواهم مضمون زبان فارسی را شامل سیستم درسی ام کرده تدریش کنم.
برای اینکار نیاز به کتاب دارم. اگر بتوانید ما را در این عرصه کمک کنید خالی از لطف نخواهد بود.