بود نبود يك زن مالدار بود كه چند تا گوسپند، بز و گاو داشت. او يك روز به اين فكر افتاد كه چوپانی پيدا كند تا گوسپندها،
بزها و گاوهايش را بچراند. به اين خاطر از خانه بيرون شد و به راه افتاد. رفت و رفت، ديد كه خرسی به طرفش مىآيد.
خرس از زن پرسيد:
-كجا مى روى؟
زن گفت:
-مى خواهم براى گوسپندانم يك چوپان پيدا كنم.
خرس پرسيد:
-میخواهى من چوپان گوسپندانت باشم؟
زن گفت:
-خوب است، اما پيش از آن میخواهم صدايت را بشنوم. بگو چطوری گوسپندها را صدا میکنی تا به خانه برگردند؟
خرس صدا كشيد:
- هوووووغ!
[download id=”1315″]